نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دلتنگی

مامانی بازم دلم برات گرفته بازم دلتنگتم بازم میخوام باهات درددل کنم .اما نمیدونم کجا برم اخه تو رفتی یه جای خیلی دور .جسمت هم جاییه که فرسنگها باهام فاصله داری 

مامان موندم از این به  بعد کجا برم باهات درد دل کنم .من که نمیتونم بیام  سر مزارت.مامانی کاش بهشت زهرا بودی اینجا که بودی هر موقع دلم میگرفت میومدم پیشت.توی خونه که نیستی همه چیزم تو خونه شده عکست .روزایی که از سرکار میام یه روزایی انقدر دلم هواتو میکنه هنوز نرسیده خونه میام جلوی عکست باهات حرف میزدیم.اخه نشده بود تو باشی من انقدر تنها باشم مامان تو خیلی هوای زهره تو داشتی .الان 28 هفته ست که روزای تعطیل تو خونه نیستی که صبح رو باهات شب کنم.نیستی تا زهره تنهاییش رو باهات قسمت کنه

مامانی بعد از عیدت کلی نقشه کشیده بودم  برات. خدا فرصتی بهم نداد که نکرده ها رو جبران کنم.مامان،مامان تو خونه راه میرم به یاد روزایی که خونه بودی مدام میگم مامان ،مامان اما دیگه تو نیستی جوابمو بدی .نیستی وقتی غذا درست میکنم بگم مامان بیا بیین خوبه یا نه.مامانی خونه بدون تو برام زندونه.روزای اول دلم میخواست وسط آشپزخانه  زار بزنم داد بزنم بگم بدون تو نمیتونم اخه من هیچی بلد نیستم مامان.کاش بیشتر قدرت رو میدونستم. این روزا خیلی افسرده ام خیلی مامانی .

 

این روزا تنهام خیلی .تو فقط  مامانم نبودی تو برام هم بابا بودی هم مامان.تو همه چیزم بودی.نمیدونم تا کجا میتونم بدون تو مامان خوبم ادامه بدم.

 

 

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 17:10 | |







 

 

 

 

بیـــــــــــــــــــا تا بگویم چه اندازه تنهـــــــــــــــــــــــــــایی من بزرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ است


[+] نوشته شده توسط زهره در 14:59 | |







مادر

 

 

 

 

قلبم شده رنجور ز هجر تو مادر

فکرم شده اینگونه پریشان تو مادر

هر لحظه کنم آرزوی روی تو افسوس

دستم شده کوتاه ز دامان تو مادر

خجالتی

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 14:39 | |







خونه بدون تو

مامان خونه بدون تو  برام زندونه،بدون تو خونه برام جهنمه مامان تو بودی من غصه نداشتم تو بودی من انقدر تو خودم نبودم

ولی حالا کوهی از غصه دارم از نبودنت از ندیدنت.مامان نمیدونم بدون تو چیکار کنم روز به روز افسرده تر میشم،روز به روز غمگین تر میشم

تو برام دعا کن ،دعا کن خدا به من ،به همه مون صبر بدهگریه

گریهگریهگریهگریهگریهگریه


[+] نوشته شده توسط زهره در 12:50 | |







تنهایی

مامانی بدون تو خیلی تنهام وقتی تو خونه نیستی انگار هیج کس نیست خونه بدون تو صفایی نداره بدون تو خونه سکوته مطلقه.

نمیدونم چیکار کنم بدون تو ،کجا برم بدون تو ، توکه بودی همه چیز خوب بود بارفتنت همه چیز رو هم با خودت بردی.

الان تواین چند ماه فقط نفس کشیدم مامان زندگی نکردم دیگه چیزی از زندگی نمی فهمم.با این امید که با هرنفس به تو نزدیکتر شوم

الان دیگه به جای بوسه به گونه ات ،بوسه به مزارت نصیبم شده .

مواظب خودت باش مامانم.


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:36 | |







فرشته اسمونی

سلام مامانی دلمون برات تنگ شده

 مامان نمیدونی این روزا چقدر بهت احتیاج دارم چقدر دوست داشتم کنارم بودی

میدونم دیدی چه اتفاقاتی افتاده چی شده.دیدی مامان له شدم،شکستم، نابود شدم.

مامان بدجور دلم شکست از این حرفا میدونم اون روز توهم مثل من ناراحت بودی چون له شدنمو دیدی و نمیتونستی کاری کنی

مامان فقط ازت میخوام دعام کنی دعای تو پشتم باشه برام کافیه.

مامان دوباره داری نوه دار میشی اما حیف و صد حیف که نیستی،نیستی برای مهناز سیسمونی درست کنی این روزا مهنازم مثل من

تنهاست فقط به حضور تو نیاز داره،نیاز داره کنارش باشی و هواشو داشته باشی،فقط براش دعا کن،از خدا بخواه یه نی نی سالم بهش بده

مامانی میدونم روحت کنارمه میدونم تو خونه خودت هستی اما حیف که جسمت نیست،نیستی که لمست کنم

دلم به درد میاد از اینکه نیستی از اینکه تو رو ندارم و یه عمر حسرت برام مونده

دلم برای دست پختت تنگ شده

دلم برای بوسه هات تنگ شده

دلم برای صدات تنگ شده

این دلم خیلی دلتنگته مامان

 

دوستـــــــــــــــــــــــــت دارم مامانــــــــــــــــــــــــــــــی


[+] نوشته شده توسط زهره در 17:39 | |







پرکشیدن مامان

مامان در تاریخ 8 فروردین ساعت 2 صبح سکته کردی 9 روز بیمارستان بودی بدترین روزام روزایی بود که تورو رو تخت بیجون و بیحال می دیدم

باهات کلی حرف میزدم اما تو فقط خواب بودی هیچی نمیگفتی

روز اخر امدم بالا سرت چشاتو باز میکردم میگفتم مامان بلندشو بسه خوابیدی اما نمیدونستم که داری کم کم به خواب ابدی میری.

امدم خونه تازه یه دوساعتی رسیده بودم که زنگ زدن بیا بیمارستان مامان حالش بد شده فکرکردم از لحاظ تنفسی مشکل پیداکردی

امدم سوار ماشین شدم مدام صلوات میفرستادم میگفتم خدایا مامانم هیچی نشه.قبلش از خدا خواسته بودم که هر چی میشه فقط تو عذاب نکشی

امدم بیمارستان گفتن که رفتی پرکشیدی.ساعت 9 شب شانزدهم فروردین برای همیشه تنهام گذاشتی.

واااااااااااااااااااااااااااااای مامانی دنیا رو سرم خراب شد.اگه میدونستم انقدر زود ترکم میکنی بیشتر خرجت میکردم.

حالا که رفتی فقط برام حسرت موند

حسرت حسرت حسرت

ذوستت دارم مامانم


[+] نوشته شده توسط زهره در 17:21 | |







خاطرات مامان

یادته مامان از سرکار که میومدم خونه قبل از اینکه برسم زنگ میزدی میگفتی زهره جون کجایی بگم بابا بیاد دنبالت .

وقتی میومدم خونه در رو که باز می کردی دست میدادی بوس میکردی میگفتی زهره جونم خسته نباشی بشین خسته ای بگو چی میخوری برات بیارم

میرفتم تو آشپزخانه میگفتی برو بشین هر چی بخوای  من برات میارم.

دیگه الان خستگی واس زهره معنایی نداره .

مامانی 27 هفته ست که میام خونه نمیبینمت هنوز تو باورم نگنجیده که نیستی که دیگه نمیبینمت که دیگه صدای خنده هاتو نمی شنوم

تو رفتی اما در دلم طوفان به پا کردی.

مامان داغونم کردی بدون تو هیچی نیستم


[+] نوشته شده توسط زهره در 17:9 | |



صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد