نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دوباره دلتنگی

سلام فرشته آسمونی من

سلام مامان مهربونم

خیلی وقته دلتنگیام رو اینجا برات ننوشتم

خیلی وقته که اینجا باهات حرف نزدم

مامان نزدیک‌تولدته بگو چیکار کنم

بگو چی بگیرم برات؟چی میتونم بگیرم؟!

بازم حسرت،بازم آه

بازم حسرت از اینکه نیستی تا بهت تبریک بگم

تا ی کادویی هر چند کوچک تقدیمت کنم

دلم برات ی عاااااااااااالمه تنگ شده مامان مهربون من


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:51 | |







ششمین سالگرد

امروز شنبه ۱۶ فروردین سال۱۳۹۹ است

دقیقا شش سال پیش همین روز لعنتی و همین تاریخ ساعت ۹ شب ترکمان کردی

 یادآوری اون روزها لحظه به لحظه اش یادمه

مامان خیلی زود رفتی

رفتی برای همیشه تنهام گذاشتی

هنوزم داغم،هنوزم از یاداوری اون روزها صورت داغ میشه

هنوزم نتونستم با نبودت کنار بیام

چه روزهای تلخ و‌سختی رو‌گذروندم

شش سال از پرکشیدنت گذشت و من

فهمیدم که

سردی خاک دروغی بیش نبود

مامانم ششمین سالگردت تسلیت


[+] نوشته شده توسط زهره در 18:43 | |







بهونه همیشگی

سلام بر ی دونه مادر مهربانم

سلام بر فرشته آسمونی خودم

مامان نزدیک عیده امروز۲۸ اسفنده یاد اوریه خاطرات ۶سال پیش

مثل هرسال یاد اون روزیکه  مریض شدی تو ی همچین روزی

حالت بد شد و هفته بعدش برای همیشه از این خونه رفتی

سکته زدی ولی دلم خوش بود میای یادمه روز چهارم که بیمارستان بودی

دکترت امد گفت حالت بهتر شده ،دلخوش شدم به حرفش،هرچند که همون حرفش

رو با شک و‌تردید بهم زد ،ولی سجده شکر کردم یادمه رفتم نمار ظهر مسجد

سجده شکر کردم گفتم مامانم داره خوب میشه ولی وقتی دایی رضا ومهدی آمدن 

گفتم برو با دکترش صحبت کن دایی و مهدی رفتن و امدن گفتن دایی ناراحت نباش

خداروشکر بهتره،اما نگفتن که دکتر بهشون گفته سکته ات وسیع بوده و فقط باید دعا کرد

تو اون ۹روزی که بیمارستان بود ثانیه به ثانیه اش دعا کردم ونذر کردم ولی خدا نخواس

خدا خواست ما تا اخر عمرمون طعم بی مادری رو بچشیم و‌حسرت بخوریم

هیچوقت و هیچ جوره از یادم نمیری،تو این ۶سال روزی نبود یادت نباشم

هر ثانیه و‌دقیقه یاد تو مامان مهربونم بودم و بازم مثل همیشه میگم که

جات خیلی خییییییلی خالیه

امسالم عیدم سیاهه،بعد رفتن تو همه روزام سیاهه

دوستت دااااااارم مامان لیلای خودم

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 3:43 | |







دلتنگی همیشگی

سلام مامان

خوبی؟دیگه قلبت اذیتت نمیکنه

دیگه سرت درد نمیگیره؟دیگه نمیگی آی کتفم ؟آی قلبم؟ آی معده ام؟

از چی بگم که تمومی نداره

از دردات که همیشه میگم خدا سنگ تموم کذاش برات،همه جوره مریض بودی

اخر سرم که مغزت اضافه شد به دردات

ولی الان ۵سال و ده ماه و اندی است که خوابیدی اونم آروم و آروم

دیگه نگران هم نیستی

ولی بچه هات هنوز سرد نشدن،پس چرا میگن خاک سرده

ما که روز به روز داغ تر میشیم با نزدیک‌شدن روز مادر داغ تر و داغ تر میشیم

جیکرم میسوزه،اخه نیستی بگم چی میخوای برات بخرم

دیروز یاد اون روزی افتادم که ی شاخه گل دادم بهت گفتم تقدیم به تو با عشق

تو چقدر خندیدی،چقدر سخته یاداوری خاطراتت،با یاداوری خاطراتت 

صورتم داغ میشه اشکم سرازیر میشه ،هنوز بعد این همه سال نمیتونم روز مادر 

رو به ی دونه خالم تبریک بگم ،مامان جات خیلی خیلی خالیه

از الان دارم فکر میکنم هفته دیگه بیام چقدر باهات حرف بزنم

دلمون خوشه به همون ی تیکه سنگ  

پیشاپیش روزت مبارک


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:40 | |







تولدت مبارک فرشته ی من

سلام مامان

سلام عزیز دلم

سلام‌مهربون من

مامان بلند شو‌تولدته

امروز تولد تو فرشته ی آسمونی من بود

تولد عشقم،عزیزم،بهترینم و مامانم

مامانم ماه ترین من تولدت هزاران بار مبارک

مامان چیکار کردی بامن

چیکار کردی با دنیا

چیکار کردی با بچه هات

اره مامان میگم،میگم که داغونم کردی با رفتنت

تویی که میکفتی دلم نمیاد بدون تو‌ برم ده حالا ۵سال و ۷ماهه که تنهام گذاشتی

ولم کردی و رفتی نگفتی که بدون تو‌چیکار کنم،بدون تو هیچ‌چیزی قشنگ نیس

من دلم خنده هات رو صدات رو نگاهت رو نفست رو ،اصلا بندبند وجودت رو‌میخواد

حتی نشد بیام سرمزارت که ی بوسه به سنگ سردت بزنم

سه هفته پیش که امدم پیش پیش گفتم تولدت مبارک

ولی امروز روز بدیه ،روزیه که خاطراتت همه امد جلوی چشمم

یاد اون موقع ها که دیر میومدم خونه نگران میشدی زنگ میزدی میگفتی

زهره مامان کجایی چرا دیر کردی،حتی دیگه نگرانم نیستی

مامان زهره ات دیگه بریده،آره خسته شده،خسته شده از روزگار بی مادری

دیگه مامانمو و محبتهاش رو نمیبینم

چقدر سخته تو نباشی و‌دنیا باشه

چقدر سخته تو نباشی و ما باشیم

چقدر سخته بدون تو جایی رفتن ،بدون تو‌خندیدن

مامان بگو کجا برم که بلکه ی کمی آروم شم

که بتونم راحت بغضم رو بریزم بیرون 

میدونم دلتنگیهام و گریه هام برات تکراری شده

ولی میدونی که زهره ات اروم نمیشه

مامان دلم میخواد داد بزنم بگم من هیچی نمیخوام فقط مامانمو میخوام

فقط ماااااااااماااااااااانمو

امسال ششمین سالیه که نیستی

 روز تولدت دلم به درد میاد

دیشب خوابتو دیدم ،خواب دیدم چادر مشکی سرته امدی پیشم

بغلت کردم‌گفتم‌وای مامان امدی

چه خواب خوبی بود،کاش هیچوقت بیدار نمیشدم

مامان چقدر دلتنگتم ،نیستی تا برات تولد بگیرم مثل اون سالی که برات

تولد گرفتم سوپرایزت کردم چقدر خوشحال شدی

خوشحالی تو‌خوشحالی منم بود

یادمه هر موقع ناراحت بودی منم سرکارم ناراحت تو‌بودم

هی میگفتم چیکار کنم خوشحال ببینمت

میگفتم‌خوشحالی مامان و بابا خوشحالی منم هست

خسته شدم،من بدون تو تنهایی دیگه نمیکشم بسه مامان تنهایی بدون تو بسه

دیگه زهره اونجور که باید خوشحال نیس

مامانم فرشته آسمونی من تولدت مبارک

دوباره سهم تو از کادوی تولد شد خیرات

چقدر سخت و تلخه

دوستت دارم عشق من

مامانم دعا یادت نره

بوووووووووووووس


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:32 | |







دیدار

سلام 

بازم سلام بی جواب

سلام مامانی

خوبی؟دیگه نگرانم نیستی؟

دیگه زنگ نمیزنی,مامان دلتنگتم

دارم میام ده

و باز بی تاب رسیدنم

میخوام زود برسم بیام سرمزارت باهات حرف بزنم

انقدر دلم گرفته دلم میخواد زودی برسم

خودمو بندازم رو اون سنگ‌سردت زار بزنم

مامان بدونی چقدر دلتنگم،چقدر دلم گرفته

چقدر زهره دلش حرف زدن با مامانش رو‌میخواد

چقدر دلم میخواس وقتی باهات حرف میزدم،بغلم میکردی

میگفتی زهره جونم نگران نباش،میگفتی چرا نگرانی من که کنارتم

دیروز سرکار آهنگ‌حمیرا رو گذاشته بودن یاد تو افتادم و داشتم خاطراتت رو مرور میکردم

یاد اون‌روزی که داشتیم میرفتیم ده آهنگ حمیرا پخش بود تو‌دست میزدی و‌خوشحال بودی نیستی تا خوشحالیت و خنده هایت و بودنت کنارم رو احساس کنم

دارم میام که هم حرفامو بزنم هم‌پیشاپیش روز تولد و‌مادر رو تبریک بگم

اخه معلوم نیس دیگه کی بتونم بیام

مامان زهره همیشه و هر ثانیه به یادته

دختر ناسپاست هیچوقت تو‌رو‌یادش نمیره

همیشه دوستت دارم و‌همیشه در قلبمی،حتی الان که دیگه پیشم نیستی

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 8:28 | |







دلتنگی همیشگی

دلم تنگه

برای نگاهت

برای صدات

برای خنده هات

برای حرفات

برای حرف زدن باهات

برای اینکه من بگم و تو هم حرف بزنی باهام

نه اینکه من بگم و‌تو بشنوی

خیلی دلتنگم مامان

۵سال و دوماه‌واندی است که رفتی

و من همچنان دلتنگ

دلتنگ تر از قبل

هیچوقت این دلتنگی رفع نمیشه

ی موقع هایی دلم میخواد انقدر باهات حرف بزنم

هی فکر میکنم و‌تو‌خیالم باهات حرف میزنم و‌گریه میکنم

منتظرم بگی زهره جان،مامان،چته،چرا گریه میکنی

بیایی و دلداریم بدی بگی آروم باش،بگی چته زهره جان،چرا افسرده ای

بگی بسه غصه خوردی،بگی هستم،بگی کنارتم،بگی من همیشه هستم غصه بسه

مامان خیلی دلم تنگه ،با این دل تنگ چیکار کنم

به کجا برم

یادته میگفتی مثل من باید دور دنیا بگردی،کجا برم

آخه مگه مثل تو پیدا میشه

مامان من ی دونه بود

مامان من ماه ترین بود

یادته ی روز رفتم تهران امدم ساکت بودم،گفتی چته رفتی و امدی زبونتو گذاشتی

خیلی دلم گرفته بود اون روز،هی میرفتی و‌میومدی میگفتی چته

مامان الان کجایی بیای بگی زهره چته،بیای بگی زهره چرا افسرده ای

زهره ات دیگه اون دختر شاد نیس،زهره بدون تو تا عمر گرفته اس

با هیچی شاد نمیشه با هیچی

همیشه ته دلم ی چیزی کم دارم اونم تویی

مامان زهره خیلی دلتنگته 


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:8 | |







۵شنبه های پر از بغض

سلام 

سلام مامانم

دوباره شد ۵شنبه

۵شنبه ها برای من پر از بغض و دلتنگیه

چقدر دلم برات تنگ شده

این هفته خداروشکر هر شب خوابتو دیدم

چقدر خواب تو رو دیدن شیرینه

دلم میخواد وقتی خوابتو میبینم دیگه بیدار نشم

یادمه هوس سبزی پلوکردم امدی بخوابم بهم ی بشقاب سبزی پلو دادی

گفتم تو برو بشین بخور،اون دنیا هم فکر منی

مثل اون موقع ها که میگفتی من بدون تو ده نمیرم،برم همش نگران توام

میگفتی اخه من برم تو تنها چیکارمیکنی

حالا ۵سال و یک ماه و چند روزه که رفتی ،نگرانیهاتو گذاشتی رفتی

میبینی داغونم،میبینی زهره دیگه اون دختر شاد نیست

مامان کاش هیچوقت نمیرفتی

دلم خیلی میگیره بدون تو

هنوز عادت نکردم بعد ۵سال بدون تو زندگی کنم

تا ی زره سخت میگذره بهم میگم کاش بودی

آخه نشد تو باشی و من این همه غم داشته باشم

کاش میشد بیای به خوابم بگی چیکار کنم که دلم اروم بگیره

الان که اینا رو برات مینویسم نگاهت جلوی چشمم

اگه بودی میومدی بغلم میکردی میگفتی زهره گریه نکن

روزای بدون تو رو به کی بگم که نمیخوام مامان 

من زندگی بدون تو رو نمیخواااااااااااام

نمیتونم،تحملم حدی داره،من دیگه نمیتونم،صبرو تحمل دخترت تموم شد

دعا کن برام مامان لیلای مهربون و با محبتم


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:56 | |







پنجمین سالگرد

قلبم بی تابانه بهانه کسی را میکند که بارسفر بسته ورفته

رفته و چقدر زود از یاد برده که

نگاهی بی صبرانه منتظر نگاههای اوست

که چقدر اغوشی تشنه بغل های اوست

با این قلب دیوانه من باید رنج بکشد و صبوری کند

تا از یاد برد صاحبش را

تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند

و فراموش کند که روزی کسی بود

که برایش زندگی بود

 

به همین زودی ۵سال از پرکشیدنت گذشت

و من هنوز داغم از رفتنت

و عادت نکردم به نبودنت

دوستت دارم مامان


[+] نوشته شده توسط زهره در 16:30 | |







بهونه های همیشگی

بازم سلام

صد تا سلام به تو مامان مهربون من

به تو سنگ صبور من

دیدی چی شد

خواستم بیام پیشت

چقدر حرفای نگفته داشتم برات

چقدر عقده داشتم،چقدر دلتنگی و بهونه داشتم

اما نشد که بیام

چقدر دلم گرفت

اخه مامانی خیلی دلم برات تنگ‌شده بود

خیلی دلم میخواست بیام باهات حرف بزنم

نیاز داشتم به اینکه با مامانم حرف بزنم

دلم لک زده واسه اینکه حتی لحظه ای اندک کنارم باشی

مامانی کی میشه بیام باهات کلی حرف بزنم

من هی بگم و‌تو‌گوش بدی

چقدرم دلت بگیره که نمیتونی با بچه هات حرف بزنی

توام دلتنگی نه؟

دلتنگ حرف زدن با بچه هات،دلتنگ در آغوش کشیدن بچه هات

مخصوصا نوه هات

مخصوصا که اون نوه علی باشه

تو خیلی علی رو دوست داشتی

اخه شیرین بود و دوست داشتنی و الانم هست

یادمه اون اوایل رفتنت داشتم خونه رو تمیزمیکردم

گفت عمه چرا تمیز میکنی،مامان لیلا میخواد بیاد

اونم منتظر اومدنت بود،تو دلم گفتم کاااااااااش میومد

کاش رفتنش بازگشتی هم داشت 

اما حیف که برای همیشه رفتی

نگرانیهاتو گذاشتی و رفتی

مامان از همین جا بهت میگم که شدیدا محتاج دعاتم

دعای تو حتما گره گشای کارم میشه

قربونت برم مامانی

ببخش که مثل همیشه با حرفام،با دلتنگیام ،با بهونه هام ناراحتت کردم

تو به بزرگواری و‌مهربونیت ببخش

دوستت دارم بهترین و ماه ترین مامان دنیااااااااا


[+] نوشته شده توسط زهره در 14:28 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد